« ما طلاب باید اعتراف کنیم ، که با نهج البلاغه بیگانه ایم . دنیای روحی که برای خود ساخته ایم ، دنیای دیگری است ؛ غیر از دنیای نهج البلاغه »[1]

هر بار که می خواهی ورقش بزنی ، دفتر اعجاز است که پیش رویت تاب می خورد ... چه می کند مولا با این دل ! هر چه را می خواهی در آن خواهی یافت : الهیات و ماوراء الطبیعه ، سلوک و عبادت ، حکومت و عدالت ، اهل بیت و خلافت ، حماسه و شجاعت ... چه می گویم ! مگر می شود ، امیر کلام، سخنی براند که شیعه را در آن احتیاج مراجعه به منبع دیگری باشد ؟!

« نهج البلاغه شاهکار است اما نه تنها در یک زمینه ، مثلا : موعظه یا حماسه یا فرضا عشق و غزل ، یا مدح و هجا و غیره . اینکه سخنی شاهکار باشد و در عین حال محدود به زمینه خاصی نباشد ، از مختصات نهج البلاغه است .»[2]

مولا خوب بلد است کار خویش را . من و تو باید چشم و گوش باز کنیم برای دریافت این رسالت . چه می کند دنیا با ما ! مگر می شود کتابی به این عظمت کنج کتابخانه بماند و خاک بخورد ؟ مگر می شود من و تو بی خبر از دنیای اعجازی باشیم که همه را به تحیر وا داشته ؟ مگر می شود از نهج البلاغه غافل بود ؟ اصلا . مگر می شود بدون نهج البلاغه نفس کشید و بود و خواند و نشکست ؟!!!

نکند انقلابی را که با نهج البلاغه و حماسه و شجاعت ، شروع کرده ایم ،اداره کنیم با مفاتیح و زبونی و ذلت !

جرج جرداق ، نویسنده مسیحی می گوید : آنچنان شیفته نهج البلاغه شده ام که تا کنون بیش از 200 بار آن را مطالعه کرده ام .!

من و تو شیعه! چند برگ سهم تورقمان بوده است از اعجاز مولا ... !

ضرورت آگاهی سیاسی ( خطبه 6 )

لما اشیر علیه بان لا یتبع طلحه و الزبیر و لا یرصد لهما القتال

والله لا اکون کالضّّبع : تنام علی طول اللّدم ، حتی یصل الیها طالبها ، و یختلها راصدها ولکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه ، و بالسامع المطیع العاصی المریب ابدا ، حتی یاتی علی یومی . فوالله مازلت مدفوعا عن حقی ، مستاثرا علیّ منذ قبض الله نبیه (ص) حتی یوم الناس هذا .

... انسان با اندک مطالعه و دقت در احکام کشوری ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی اسلام در می یابد که اسلام دین سیاست است و کسی که دین را از سیاست جدا می داند ، نادانی است که نه اسلام را می شناسد و نه سیاست را.[3]

دو کلام از دو محقق : « حضرت آیه الله مکارم شیرازی » ترجمه و تفسیر : به خدا سوگند من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم ( در برابر لانه اش ) به خواب می رود تا صیاد به او می رسد و دشمنی که در کمین اوست غافلگیرش می کند ( ولی من غافلگیر نمی شوم ) بلکه ( با هوشیاری تمام ، مراقب مخالفان هستم ) و با شمشیر برنده هواداران حق بر کسانی که به حق پشت کرده اند می کوبم و با دستیاری فرمانبرداران را مطیع ، با عاصیان نابارور می جنگم ؛ و این روش همیشگی من است تا روزی که زندگی ام پایان گیرد . به خدا سوگند از زمان وفات پیامبر تا امروز ، همواره از حقم بازداشته شده ام و دیگران را که هرگز همسان من نبوده اند بر من مقدم داشته اند !

نکته : کسانی که فرصت های زود گذر را با خوش باوری ها یا ضعف و سستی یا تردید و تامل ، از دست می دهند همچون کفتارند ، به خواب می روند و در خانه و لانه خود به دام می افتند و مقاومتی از خود نشان نمی دهند . « استاد علامه محمد تقی جعفری (ره) » . تا میان حق و باطل تناقض آشتی ناپذیر وجود دارد ، پیکار حق طلبان و باطلگرایان اجتناب ناپذیر خواهد بود .

اگر ریاضیدانی پیدا شود که بتواند اثبات کند ، 2+ 2 مساوی 1 می باشد !!

اگر فیلسوفی بتواند این مطلب را اثبات کند که معمول پیش ازعلت به وجو می آید !!

اگر منطق دانی را دیدید که توانست امکان اجتماع نقیضین را به ثبوت برساند !!

اگر کشاورزی این امکانم را به دست بیاورد که میوه را پیش از کاشتن درخت به وجود بیاورد !!

با امکان چنین فرض های خنده آوری می توان حق و باطل را آشتی داد ،و حق طلبان و باطل گرایان را در یک مسیر متحد ساخت . حق و باطل را به هر معناکه در نظر بگیریم ، نسبت میان آن دو نسبت تناقض است ؛ که هرگز قابل اجتماع نیستند و هرگز مرتفع نمی گردند .

حضرت امام خمینی (ره) :تا شرک و کفر است ، مبارزه هست و تا مبارزه هست ، ما هستیم . 


پرسش و پاسخ قرآنی (مسائل الرازی)/ مولف : محمد بن ابی بکر الرازی ؛ متوفی (666) هـ . ق / مترجم : سید محمرضا غیاثی کرمانی

آیه مورد بحث : « الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور ... »                            ( البقره/275 )

سوال : آیا مومنان در ظلمت و کفر و کافران در نور ایمان بوده اند که خداوند آنها را اخراج می نماید ؟

جواب : اخراج به معنای منع از ورود و دخول است . مثلا به کسی که اجازه ورود به مکانی را نیافته است می گویند اخراج شده و خود را خارج ستخته است . پس حفظ مومنان از ورود به وادی کفر و ضلالت ، اخراج آنان از ظلمات به نور است و همچنین تزئین باطل از سوی باطل پیشگان برای کافران و ایجاد مانع برای ورود به اسلام ، اخراج آنان از نور به سوی ظلمات است و همچنین ایمان بزرگان اهل کتاب به پیامبر (ص) قبل از بعثت ، آن حضرت و کفر آنان پس از بعثت ، اخراج از نور به ظلمت محسوب می شود ؛ و همچنین کسی که هنگام دیدن موجزات آن حضرت به وی گرایش پیدا می کرد ، در حقیقت از ظلمات جهل به نور علم خارج می شد و کسی که با آن حضرت مخالفت می ورزید از نور علم به ظلمات جهل اخراج می گردید . (سوال 65 ، ص 51 )

داستان های نهج البلاغه : پیام امام/مولف : آیت الله مکارم شیرازی

مردم بصره برای حفظ شتر عایشه به آسانی تسلیم هوس های ( طلحه و زبیر ) شدند و هزاران کشته دادند و سرانجام با شکست و رسوایی تسلیم شدند ولی عمل آنها منجر به فتنه ای گردید که دل امام علی (ع) را خون کرد و امام علی (ع) راجع به آنها فرمود « خفت عقولکم و سفیهت حلومکم » ( عقل هایتان سبک و افکارتان سفیهانه است ) (خطبه 14) در واقع حضرت در این جمله از کم فکری آنها که به آسانی بازیچه دست نفاق افکنان می شدند ، شکایت و گله می کند و به آنها هشدار می دهد ، پس یعنی انسان در هر زمان و در هر مکان باید کاملا مراقب باشد که تسلیم نفاق افکنان درونی و بیرونی نشود و همواره معقولانه به مسائل و امور بنگرد ، که از جمله نفاق افکنان داخلی نفس انسان است که انسان را به نفاق و ایجاد فتنه سوق می دهد که عبارت است از « مخالفت عمل با علم ، درون با بیرون » . آیا شیعه امام علی (ع) ساده لوح و بی تدبیر می باشد ؟!! (ج اول ، شرح خطبه 14)

 


  1- سیری در نهج البلاغه ـ استاد شهید مطهری ، ص 10

[2]   - همان ، ص

  3- تحریر الوسیله ، امام خمینی (ره) ،ج 1 ص 234 م 9



نظر  

نوشته شده توسط طیبات در شنبه 89/11/9 ساعت 4:53 عصر موضوع | لینک ثابت