در رابطه با خطبه 80 نهج البلاغه شایسته است که مطالبی را بیان کنیم تا حقیقت زن و مرد تا حدودی برای ما روشن ترگردد و معمای زن و مرد تا حدودی حل شود . آیا زن وابسته مرد است ؟

این سوال درست مانند این است که آیا انسان وابسته به انسان است ؟ بلی ـ این سوال که آیا زن وابسته مرد است ، همان جواب را دارد که مرد وابسته زن است . این دو صنف با اینکه دو موجود جسمانی مجزا از یکدیگرند ، در عین حال یک انسان کلی را تشکیل می دهند که در وحدت انسانی ، حقیقت واحدی می باشند.

بنابراین ، این سوال که آیا زن وابسته مرد است ؟ باید به دو سوال تحلیل شود :

آیا شخصیت و موجودیت و اصالت ها و ارزش های زن وابسته به مرد است ؟ خیر ؛ زیرا زن و مرد در انسانیت هیچ تفاوتی ندارند .

آیا با نظر به بُعد ادامه ی نسل و جریان خلقت ، زن وابسته مرد است ؟ بله ؛ همان وابستگی از طرف مرد نیز وجود دارد .

اکنون به سوالات دیگری می رسیم مانند : آیا زن مانند مرد می تواند در برابر حوادث مقاومت و تحمل داشته باشد ؟ آیا زن از نیروی نبوغ و اکتشاف برخوردار است ؟ آیا زن در تعقل محض ، می تواند مساوی مرد باشد ؟ و ...

اول باید برای پاسخ به این سوالات در این مسئله بیندیشیم که اختلافات روانی و فعالیت های مغزی در افراد صنف خود مردان زیاد است و اگر شکل ظاهری نبود می گفتیم که مردان انواع یا اصناف مختلفی از انسان ها هستند . آیا شما مردی با احساسات انسانی مثل علی بن ابی طالب (ع) را با مردی با شقاوت مانند حجاج بن یوسف یک صنف متحد می شمارید ؟ این اختلافات در صنف زنان نیز وجود دارد . چگونه می توان زنی را که واقعا خود را جزئی از شخصیت مرد ، یا مرد را جزئی از شخصیت خود می داند با آن زنی که سالیان عمر را به دیده خصومت به همسرش نگریسته است ، یک صنف منظور نموده !؟

بنابراین مجموع این ملاحظات ما با دو نوع اختلاف میان دو صنف روبرو هستیم :

1- اختلافات غیر مربوط به هویت خاص زن و مرد بلکه اختلافات میان صنف خود مردان و زنان با یکدیگر ( یعنی میان صنف خود مردان با یکدیگر و صنف خود زنان با یکدیگر ) .

2- اختلافات ناشی از تنوع هویت زن و مرد . این تنوع بدون تردید مربوط به ذات و شخصیت انسانی دو صنف نیست بلکه مربوط به مختصات طبیعی دو صنف است که برای شرکت و تفاعل آن دو در موضوع تولید مثل بروز می کند . لذا بر فرض بسیار بعید ، اگر این دو صنف بدون احتیاج به شرکت و تفاعل در موضوع تولید مثل می توانستند زندگی کنند ، هیچگونه تقاوتی میان آن دو وجودنداشت .

آیا لجاجت و عدم اعتراف زن ها به اشتباه خویش و ناتوانی آنان از بازسازی و تجدید شخصیت خویش بیش از مردهاست ؟!

گفته می شود که اگر هم این ، کلیت داشته باشد معلول هویت انسانی زن نیست ، چنانکه سلطه گری و برترب جویی و علاقه به حاکمیت مطلق که در مردها بروز می کند ، معلول هویت انسانی مرد نیست ، بلکه مربوط به علل ثانوی است که قابل ارتفاع می باشد .

اگر موضوع لجاجت و عدم اعتراف زنان به اشتباه خویش و ناتوانی آنان از بازسازی و تجدید شخصیت خود ، بیش از مردان بوده باشد ؛ بدان علت است که زنان با احساس نا آگاهانه به اینکه مرد عظمت انجام وظیفه او را درباره فرمان خلقت ناچیز گرفته است ، احساس حقارت و شکست نموده ،و در صدد جبران آن بر می آید ، غافل از اینکه ارزش و عظمت انجام چنین وظیفه ای خیلی بالاتر از آن است که زن از مرد توقع می نماید . زن نباید برای انجام این وظیفه الهی انتظار معامله و سوداگری با مرد داشته باشد ، تا در صورت جهالت و تبهکاری مرد ، شخصیت خود را با لجاجت در خطاها و نادیده گرفتن اشتباهات خود تباه بسازد ، این تباهی موجب پیچیده تر شدن روابط طرفین در همه شئون زندگی بوده ، حیات طرفین را به دوزخی غیر قابل تحمل تبدیل خواهد ساخت .

یکی دیگر از عوامل مقاومت زنانی که در برابرمردان حالت دفاع یا هجوم دائمی به خود می گیرند ، احساس خودخواهی مرد است .

اما اینکه زن مانند مرد قدرت تغییر موقعیت و تجدید شخصیت ندارد، ناشی از دو موضوع است :

1- احساس اینکه موقعیت و شخصیت فعلی زن در نظر وی حالت انحصاری دارد ؛ مخصوصا هرچه سالیان زندگی زن بالاتر برود ، البته این یک حالت عارضی و قابل دگرگونی برای زن ها است و این وحشت که اگر این موقعیت روانی را از دست دادم چه کنم ؟ وحشتی بی اساس است .

2- علاقه شدید زن به داشتن و حفظ آن موضع گیری که به تشخیص وی ، مرد سر تسلیم به آن موضع گیری فرود آورده است . مرد به جهت احساس بازبودن ابعادی دیگر از زندگی و حتی بازبودن رابطه جنسی ولو در عالم خیال ، خود را اسیر موضع گیری خاص در برابر زن نمی بیند .

بنابراین اعتقادی که زن درباره مرد دارد ، بدون تردید او اولا به عقیده خود با یک موجود خودخواه [ اگرچه به روی خود نمی آورد ] رو برو می شود سپس با شوهر ، نتیجه طبیعی این دوگانگی در ارتباط ، توسل زن به هر وسیله ای است که بتواند خودخواهی مرد را بشکند . از طرفی دیگر مرد که خود را دارای عده ای از مختصات طبیعی می بیند که در زن وجود ندارد ، به مقاومت و لجاجت خود می افزاید . لجاجت مرد گسترده تر و متنوع تر است و در عین حال مرد بیشتر آماده تجدید شخصیت در برابر زن است ، در صورتی که زن به جهت تاثر عمیقی که از خود خواهی مرد دارد ، انعطاف در سطوح شخصیت پیدا می کند ، ولی تجدید اساسی شخصیت در برابر مرد برای زن بسیار دشوار است و خیلی از زن ها تجدید شخصیت را با منتفی ساختن آن یکی می دانند .

ادامه دارد ...

منبع : تفسیر نهج البلاغه ، علامه جعفری ، ج 11 ، ص 239

 



نظر  

نوشته شده توسط طیبات در شنبه 89/11/9 ساعت 4:59 عصر موضوع | لینک ثابت