جهت مطالعه ادامه مطلب کلیک کنید

و لئن أمهل اللّه الظالم فلن یفوت أخذه و هو له بالمرصاد على مجاز طریقه و بموضع الشّجا من مساغ ریقه      ( اگر هم خداوند به ستمکار مهلت بدهد ، گرفتن و کیفر خداوندى از او فوت نمیگردد و خداوند در گذرگاه ستمکار در کمین و در موضع مادّه‏اى گلوگیر در مسیر فرو بردن آبدهان است . )                              مهلت به ستمکار موجب بیرون رفتن او از حیطه حکومت و سلطه الهى نیست   یکى از زشت‏ترین نادانى‏هاى بعضى از افراد بشر همین است که فرقى میان مهلت ( فاصله ما بین عمل ظلم و کیفر آن ) و خروج از حیطه حکومت و سلطه خداوندى نمیگذارد و نمى‏فهمد که :

از تیر آه مظلوم ، ظالم امان نیابد
پیش از نشانه خیزد ، از دل فغان کمان را

ما خودمان در فارسی گاهی می گوییم: حالا بگذار ببین من  چه می کنم. طرف نیامده که دست ما را گرفته باشد ولی وقتی می خواهیم بگوییم در آینده  چنین خواهم کرد، می گوییم: بگذار ببین من در آینده چه می کنم.   " استدراج " همان "بگذار" ی  است که ما در فارسی می گوییم بگذار مرا و مردمی که این سخنان و این حقایق را دروغ  می پندارند.  در رابطه انسان و نعمتها یا در رابطه انسان و بلایا و شدائد،  فکرهای کوتاه همین طور فکر می کنند که قرآن نقل کرد یعنی یک چیز بیشتر نمی بینند  . نعمت چیست؟ مگر جز سلامتی و پول، نعمتی هم در دنیا وجود دارد؟ پول نعمت مطلق،  سلامتی نعمت مطلق، اولاد و فرزندان و عشیره نعمت مطلق، هر کسی که خدا اینها را به  او داد، اینها نعمت مطلق است و نعمت مطلق هم دلیل بر تقرب در نزد خداست. مسلم اگر  چیزی نعمت علی الاطلاق باشد دلیل بر قرب انسان به خداست. بلایا چیست؟ مگر جز فقر  بلایی وجود دارد؟ مگر جز بیماری بلایی وجود دارد؟ مگر جز تنهایی و بی کسی بلایی در  دنیا وجود دارد؟ پس هر کس این طور بود خدا زده است: فلان کس یک آدم خدا زده است. ما خدا زده هستیم، اگر خدا زده نبودیم که اینهمه فقیر نبودیم، اگر خدا زده نبودیم که تن ما سالم می بود. درصورتی که مطلب این طور نیست. عکسش هم نیست که مال و ثروت بلاست، فقر نعمت است. هیچ کدام از اینها نیست. مال و ثروت با نوع عکس العملی که انسان با داشتن مال و ثروت نشان بدهد مشخص می شود که بلاست یا نعمت. مال، ثروت، سلامت، فرزندان برای یک انسانی که اینها را نعمت خدا می بیند و می داند و مغرور نمی شود و شکر این نعمتها را بجا می آورد، یعنی این نعمتها را آنچنان استفاده می کند که رضای الهی در آنهاست، می شود نعمت. همینها به علاوه غرور و اسراف در نعمتهای خدا و خرج کردن در راه نامشروع یا درآوردن از راه نامشروع، نقمتهای الهی است. فقر هم همین طور استدر حدیث است ( همین را باز مولوی به شعر آورده است ) که در زمان شعیب مردی بود کافر نعمت، فاسق و فاجر، آمد به شعیب گفت که شعیب! این چگونه است، اینهایی که شما اسمش را گناه گذاشته اید من همه این گناهها را مرتکب می شوم، معلوم می شود خدا مرا خیلی دوست دارد برای اینکه هرگز مرا معاقبه و اخذ نمی کند. شعیب در عالم وحی از خدا سوال کرد که این بنده چنین می گوید. به او وحی رسید که به او بگو که ما مدتهاست که تو را گرفته ایم و تو خودت خبر نداری. همین که اساسا ما هیچ اشکالی در کار تو به وجود نمی آوریم این بدترین عقوبتهاست که نمی خواهیم تو رویت به طرف ما بیاید. این، اخذ تدریجی است و در تعبیر قرآن "استدراج" آمده است و یکی از بدترین عقوبتهاست، چون مجال و فرصت توبه کردن را از انسان می گیرد، یعنی انسان می رسد به حالی که لطف و عنایت خدای متعال دیگر به هیچ نحو شامل حال او نمی شود و انسان این مقدار شایستگی ندارد که خدا او را با یک گرفتاری متوجه خودش کند. 

در خطبه هشتاد و هشتم ، در اوّلین جمله ، مسأله مهلت به ستمکاران مطرح شده است . اگر از دقّت نظر کافى برخوردار بودیم و تا حدودى آگاهى داشتیم ، علّت‏هائى را میدیدیم که در صحنه کیهان بزرگ قرنها پیش بوجود مى‏آیند و معلولات آنها پس از قرنها بروز مینمایند . اگر کوته نظرانى که فقط پیرامون خود را مى‏بینند و حاضر نیستند که حتّى یک وجب دورتر از موقعّیت محدود خود را ببینند ، در آن قرنها قرار بگیرند ، محال است درک کنند که عللى که در آن زمان زندگى آنان بوجود آمده‏اند ، معلولات خود را در قرنها بعد بوجود خواهند آورد .

حقیقت اینست که اغلب مردم در دائره‏هاى کوچکى از موضوعات و پدیده‏ها که با معلومات محدود و خواسته‏هاى ناچیز به دور خود کشیده‏اند زندگى میکنند اگر چه هریک از معلومات محدوده آنان ، مفاهیمى به وسعت وجود و قانون و مادّه و حرکت بوده باشد . پست‏تر از اینان ، آن هوى پرستان و ستمکارانند که فقط همان لحظه و موقعیّت را مى‏شناسند که در آن بسر مى‏برند . در اینجا چاره‏اى نیست جز اینکه این مثال را بزنیم : در عمل جنسى لحظه حسّاسى که بوجود میآید ، همه چیز و همه کس و حتّى خود طرفین را هم بفراموشى مى‏سپارد .

چنانکه طرفین در عمل جنسى ، جز فرو رفتن در آن حالت معیّن ، چیز دیگرى ندارند ، همچنین خود محوران و ستمکاران تمام موجودیّت خود را در همان لحظه و همان موقعیّت مى‏بینند که موافق خواسته آنان پیش آمده است . مثلا در آن هنگام که شخص مورد علاقه یا هر چیزى که سلطه بر آن براى یک خود محور اهمّیّت دارد ، در اختیار وى قرار گرفت ، همه موجودیّت او در همان لحظه و موقعیّت پیروزى فرو میرود ، و هرگز نمیتواند میلیونها واقعیّات و حقائق دور و نزدیک به خود را درک کند و بفهمد .

   ستمکار خود محور در لحظه‏هاى گسیخته از هم و موقعیّت‏هاى بى ارتباط با همه چیز ، حتّى بى‏ارتباط با شخصیّت خود زندگى میکند و اگر هم روزى اتّفاق بیفتد یا ضرورت پیدا کند که براى ستمکارى و شهوترانى و خود کامگیهایش اطّلاعى از آنچه که دیروز واقع شده است ، بدست بیاورد ، یا درباره رویدادهاى فردا حدسى بزند و یا اصلا واقعیّتى را فراتر از موقعیتى که دارد بپذیرد ، البتّه این کارها را انجام میدهد نه براى حقیقت داشتن خود آنها ، بلکه بدانجهت که به لحظه یا موقعیّت کامکارى او مربوط خواهند گشت . آرى ، بدینجهت است که ستمکاران خودمحور و خودمحوران ستمکار هرگز معناى مهلت را نمى‏فهمند و درک نمیکنند که ممکن است ما بین علّت و معلول ، عمل و عکس العمل گاهى فاصله‏هاى زمانى وجود داشته باشد که گاهى خیلى طولانى مى‏باشد ، ولى بهر حال

این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوى ما آید نداها را صدا

حکمت بالغه خداوندى در مهلتى که به ستمکاران میدهد ، ممکن است امور متعدّدى باشد مانند آگاه ساختن ستمکار به وقاحت ستم و جورى که انجام داده است .

این آگاه کردن ممکن است عواملى داشته باشد ، از آنجمله : شاید ستمکار نتایج و عواقب تعدّى و تجاوز دیگر ستمکاران را ببیند و اگر از اندک تعقّل برخوردار بوده باشد ، بگوید : قانون عالم وجود هیچ تفاوتى میان من و دیگر ستمکاران نمیگذارد و با دریافت این حقیقت ، دست از ستمکارى‏هاى خود بردارد و از ستم‏هائى که در گذشته بر مخلوقات خدا روا داشته است ، پشیمان شود و آنها را جبران نماید . خداوند سبحان در آیه‏اى از قرآن مجید میفرماید : وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ . ( و گمان نکنند آنان که کفر ورزیده‏اند : جز این نیست که ما همه گونه وسائل براى آنان فراهم مى‏کنیم ، بصلاح و خیر آنان مى‏باشد ، جز این نیست که براى آنان همه وسائل را فراهم مى‏کنیم که گناه [ بر گناهانشان ] بیفزایند و عذاب ذلیل کننده‏اى براى آنان مقرّر شده است . ) البتّه معلوم است که مقصود از : یَزْدَادُوا إِثْماً ( تا گناه بر گناهانشان بیفزایند . ) املاء ( پرکردن و آماده کردن وسائل . ) نیست ، بلکه لام در فعل مزبور لام عاقبت است ، چنانکه در بیت زیر آمده است :

له ملک ینادى کلّ یوم
لدوا للموت و ابنوا للخراب

( براى خداوند فرشته ایست که هر روز به مردم ندا مى‏کند که بزایید ، عاقبت خواهند مرد و بسازید عاقبت خراب خواهند شد . ) بنابراین ، معناى آیه چنین است : که ما وسائل را براى آنان فراهم میآوریم و آنان با اختیار خویش از آن وسائل سوء استفاده نموده و برگناهان خود مى‏افزایند . وَ ذَرْنِى وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِى النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً. ( بگذارید من مشیّت خود را درباره تکذیب کنندگان متنعّم [ به نعمت‏ها و قدرتها ] بجریان بیندازم و اندکى بآنان مهلت بده . ) فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً.( مهلتى براى کافران بده ، مهلتى اندک . ) این نکته‏هم قابل توجّه است : در این دنیا همه مهلت‏ها که در جویبار گذراى زمان داده مى‏شود ، اندک است ، زیرا سرعت عبور زمان بر خلاف آن پایندگى که ما انسانهاى خام خیال مى‏کنیم ، هر آینده‏اى را اگر هم بسیار طولانى باشد ، کوتاه مى‏کند . در دو آیه شریفه از قرآن کلمه استدراج [ که بمعناى بالا بردن درجه به درجه یا ساقط کردن درجه به درجه ] وارد شده است این کلمه در هر دو آیه بمعناى ساقط کردن تدریجى است :وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لاَ یَعْلَمُونَ . ( و آنان که آیات ما را تکذیب کرده‏اند از آن جهت که نمیدانند استدراج مى‏کنیم ) . یعنى آنانرا درجه به درجه پلّه به پلّه به هلاکت ساقط مى‏کنیم . در اینجا باید در نظر داشته باشیم که استدراج و مهلت که نتیجه‏اى جز سقوط در ضلالت ندارد ، گمراه کردن اجبارى تبهکاران نیست ، بلکه سلب توفیق الهى است که معلول فسق و فساد مستمرّ و عناد و جرأتى است که بمقام شامخ الهى انجام میدهند . در حقیقت کسانى که مورد استدراج قرار میگیرند و به آنان مهلت داده مى‏شود که در نتیجه بر فسق و کفرشان افزوده میشود ، خود موجب قطع توفیق و لطف و عنایت خداوندى از خودشان میگردند . جلال الدّین مولوى هرچیزى را که انسان را از خدا غافل کند ، استدراج مى‏داند

شاد از وى شو مشو از غیر وى
کاو بهار است و دگرها ماه دى

هرچه غیر اوست استدراج تست
گرچه تخت و ملکتست و تاج تست

اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید : و هو له بالمرصاد . ( و خداوند در کمین آن ستمکار است . ) اقتباس است از آیه شریفه : إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ. ( قطعا پروردگار تو در کمین است . ) تردیدى نیست در اینکه مقصود از رصد ( کمین و کمین گیرى ) در این آیه و جمله امیر المؤمنین علیه السّلام معناى معمولى آن که مکان مخفى از دیدگاه کسى که براى او کمین گرفته شده است ، نیست ، زیرا خدا فوق مکان و زمان و آگاه و عالم برهمه چیز در همه احوال است ، بلکه این یک تشبیه معقول برمحسوس است که میخواهد آگاهى کامل خداوندى را بر اعمال ستمکاران توضیح بدهد ، یعنى چنانکه کسى که براى بدست آوردن اطّلاع از حرکت یک شخص با کمال دقّت و با همه قواى درکش که گوئى کارى جز کمین‏گیرى ندارد کمین میگیرد و اطّلاع بدست مى‏آورد ، علم و آگاهى خداوندى هم درباره حرکات ستمکاران بقدرى تمام و کامل است که گوئى خداوند فقط کارى که دارد بدست آوردن علم و آگاهى درباره حرکات ستمکاران است.                                            أما و الّذى نفسى بیده لیظهرنّ هؤلاء القوم علیکم لیس لأنّهم أولى بالحقّ منکم و لکن لإسراعهم إلى باطل صاحبهم و إبطائکم عن حقّى ( هشیار باشید ، سوگند بآن خداوندى که جانم به دست قدرت او است ، آن مردم برشما پیروز خواهند گشت ، نه از آن جهت که آنان براى حقّ شایسته‏تر از شما هستند ، بلکه بجهت سرعتى که آنان در تأیید باطل امیرشان و حمایت از آن دارند و بى‏اعتنائى و کندى که شما در حقّ من [ که امیر شما هستم ] دارید )     نتیجه و اثر طبیعى کوشش مفید ، وصول به مقصود است و وصول به مقصود دلیل حقّانیّت آن نیست .

خداوند حکیم براى بقاى زندگى فرزندان آدم علیه السّلام در این دنیا ، همه کوشش‏هاى مفید و هدف دار را که با آگاهى به قوانین مربوط و بهره‏بردارى صحیح از آنها انجام مى‏دهند ، به نتیجه میرساند ، خواه با نیّت انسانى و الهى انجام بگیرد و خواه با نیّت وصول به مقاصد مادّى و حتّى با نیّت بهره‏بردارى از آن کوششها و علم به قوانین در راه فساد . اینست مبناى طبیعى حوادث این دنیا و حیات انسانها در آن .                      مشیّت خداوندى چنین نیست که تلاش و کار را فقط در صورت نیّت خیر به نتیجه برساند و یا براى رسیدن به مقصود فقط نیّت خوب و اخلاص کفایت کند اگر چه کار و تلاشى صورت نگیرد . سرتاسر قرآن مجید و سخنان خود پیامبر اکرم ( ص ) و نهج البلاغه پر از تحریک و توصیه و دستور اکید به کار و کوشش براى وصول به هدف‏ها است . برروى همین مبنا است که امیر المؤمنین علیه السّلام در این خطبه مبارکه با سوگند یاد کردن مى‏فرماید: پیروان معاویه با اینکه در مسیر باطل حرکت میکنند بر شما پیروز خواهند گشت ، این پیروزى بدانجهت نیست که آنان برحقّند ، بلکه بدانجهت است که براى وصول به هدفى که انتخاب کرده‏اند [ و عبارتست از طرفدارى از معاویه ] میکوشند و تلاش میکنند ، یعنى آنان برمبناى قانون زندگى طبیعى در سطح طبیعى دنیا حرکت مى‏کنند اگر چه هر چه رنج و مشقّت بکشند و هر راهى را هم که سپرى کنند و به مقصد خود برسند ، بالاخره بر مبناى باطل حرکت مى‏کنند و بر هدف باطل مى‏رسند ، ولى شما با تکیه باینکه برحقّید و امام شما حقّ محض است چون بر ضدّ قانون احتیاج وصول به هدف به کار و کوشش حرکت مى‏کنید ، لذا شکست قطعى در انتظار شما است


گرچه تخت و ملکت است و تاج تست

هر چه غیر اوست استدراج تست
مولوى

منابع:1-ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جلد 17 علامه محمد تقی جعفری

        2-اصول کافی شیخ کلینی

       3-مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی ثم الرومی

       4-دیوان حافظ

       5-تفسیر و ترجمه ی نهج البلاغه مکارم شیرازی

       6- برخی مقالات در این باره

محمد حسین عباسیون



نظر  

نوشته شده توسط طیبات در پنج شنبه 89/11/7 ساعت 11:0 صبح موضوع | لینک ثابت