حالت تلاوت کننده قرآن : تلاوت کننده باید با وضو باشد و به حالت ادب و آرامش ایستاده یا نشسته رو به قبله قرار داشته ، سرش را به زیر انداخته باشد . چهار زانو و متکبرانه ننشیند و تکیه ندهد ، و باید جلوس او در تنهایی مانند نشستن شاگرد در نزد استادش باشد . بهترین حالات برای قرائت قرآن این است که خواندن آن ، ایستاده درحال نماز و در مسجد باشد و این افضل اعمال است .

از ابی عبد الله روایت شده است : « خانه ای که انسان مسلمان در آن قرآن می خواند ، اهل آسمان آن را چنان می بینند که اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان مشاهده می کنند . »

غزالی می گوید : اگر قرآن را بی وضو و گاهی که در بستر به پهلو خوابیده است ، بخواند نیز به او ثوابی داده می شود ؛ لیکن ثواب کمی خواهد بود ؛ خداوند متعال فرموده است : « الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم » خداوند همه قرآن خوانان را ستوده لیکن ایستاده را بر نشسته و نشسته را بر خوابیده مقدم داشته است .

در آداب باطنی تلاوت ؛ و آن 10 چیز است

فهم اصل کلام : آنچه در مرتبه نخست قرار دارد ، فهم عظمت کلام و درک فضل و لطف باری تعالی در باره بندگان است که این کلام را از عرش جلال خود در سطح فهم مردم نازل فرموده است ، و باید اندیشید که چگونه خداوند در رسانیدن معانی کلام خود که صفت قائم به ذات اوست به مرتبه فهم مردم ، به بندگان لطف و کرم فرموده و چگونه آن صفت در طیّ حروف و اصواتی که از صفات بشری است بر آن تجلی کرده است . بشر عاجز است از اینکه صفات باری تعالی را جز از طریق صفات خویش درک کند و اگر جمال کلام او در کسوت حروف پوشیده نبود ، بی شک آسمان و زمین یارای شنیدن کلام او را نداشت ، و آنچه بین این هاست از مشاهده عظمت ، قدرت و انوار جلال او متلاشی می شد . اگر خداوند موسی را پابر جا نمی داشت ، هرگز یارای شنیدن کلام او را نداشت ، چنان که کوه مبادی تجلی او را طاقت نیاورد و ریز ریز شد .تفهیم عظمت کلام حق تعالی جز با مثال هایی در حد فهم مردم امکان پذیر نیست ، از این رو برخی از ارباب معرفت گفته اند : هر حرفی از سخن خداوند در لوح محفوظ بزرگ تر از کوه قاف است . و اگر همه فرشتگان جمع شوند که یک حرف آن را حمل کنند نخواهند توانست ، مگر آنکه اسرافیل در آید ، چراکه او فرشته لوح است و او به اذن خداوند و قوت و قدرت او آنرا بر می دارد ؛ زیرا باری تعالی وی را توانا گردانیده و بدان کار مشغول ساخته است . یکی از حکیمان برای بیان لطف خداوند در رسانیدن معانی کلام خود ـ با همه علو مرتبه به سطح فهم انسان ، با همه پستی درجه ـ تعبیر زیبایی به کار برده ، و مثلی آورده که نارسا نیست و آن اینکه ، او یکی از پادشاهان را به شریعت پیامبران دعوت کرد . پادشاه ، چیز هایی از او پرسید . وی پاسخ هایی در خور فهمش به او داد ؛ پادشاه گفت : تو معتقدی و ادعا می کنی آنچه که پیامبران آورده اند ، سخن آدمیان نیست و کلام خداوند است ، در این صورت آدمیان چگونه می توانند سخنان خداوند را درک کنند ؟ حکیم پاسخ داد : ما می بینیم ، هنگامی که مردم می خواهند بعضی مفاهیم را به چهار پایان و پرندگان بفهماند و آنان را به جلو تر یا عقب تر برانند ، یا آنها را به رفتن به سویی یا برگشتن از آن ، وادار کنند ؛ چون می بینند چهار پایان قادر به تمییز گفتار آدمیان که از روی عقل و با حسن ترتیب و نظم و بدیع از آنها صادر می شود ، نیستند ؛ خود را در مرتبه تمییز حیوانات قرار می دهند و با وضع صداهایی که در خور این حیوانات است مانند : بانگ زدن ، سوت کشیدن و آواز هایی که نزدیک به آواز آنهاست و تاب تحمل آن را دارند ؛ مقاصد خود را به آنان می فهمانند . مردم نیز به همین گونه از فهم کلام خداوند و کنه آن و درک کمال صفات او عاجز اند و به صوت و حرف که میان ایشان تبادل می شود ، حکمت الهی و صفات او را می شنوند . همچنانکه چهارپایان به بانگ زدن و سوت کشیدن ، مقاصد آدمیان را درک می کنند ؛ و این امر مانع آن نیست که حرف و سوت به سبب شرافت معانی و حکمت هایی که در آن صفات نهفته است ، عز و شرف یابند و بر اثر عظمت آن ، معظم شوند . بنا بر این صوت برای حکمت به منزله جسد و مسکن و حکمت برای صوت ، همچون جان و روان است ؛ همان گونه که « تن آدمی شریف است به جان آدمیت » ، حرف و صوت کلام نیز به سبب حکمت هایی که در آن است ، شریف و ارجمند می باشند .

بی شک سخن را منزلتی عالی و پایگاهی بلند است ؛ سلطنت آن قاهر و حکم آن در حق و باطل نافذ است ؛ او داوری دادگر و گواهی پسندیده است ؛ امر و نهی می کند و باطل را یارای آن نیست که در برابر کلام حکمت آمیز ، قد بر افروزد ، همچنانکه سایه را قدرت آن نیست که در برابر اشعه تابناک خورشید عرض وجود کند . آدمیان توان آن را ندارند که در اعماق حکمت غور و نفوذ کنند ، همانگونه که با چشمان خود نمی توانند به عین خورشید بنگرند . لیکن از چشمه خورشید تنها آن مقدار که چشمان آن بدان زنده شود و حوائج آنها بدان بر آورده گردد بهرمند می شوند .  از این رو سخن ، مانند پادشاهی است که در پس پرده باشد ؛ چهره اش غایب و فرمانش حاضر است ؛ و چون ستارگان درخشان آسمان است که اگرچه بر گردشِ آنها آگاهی حاصل نیست ، اما به نور آنها راه می توان یافت . شک نیست که سخن ، کلید خزاین نفیس و آب حیات است که هر کس از آن بنوشد ، نمی میرد ، و داروی دردهاست ؛ و هر کس از آن بخورد ، بیمار نخواهد شد .

آنچه که را این حکیم ذکر کرده ، اندکی از بسیار و قطره ای از دریای معانی کلام الهی است ؛ و افزون بر این مقدار در حوصله علم معامله نیست ؛ از این رو شایسته است بدان بسنده شود .

ادامه دارد ...ادامه درنشریه2



نظر  

نوشته شده توسط طیبات در شنبه 89/11/9 ساعت 4:26 عصر موضوع | لینک ثابت